مردم تشنه ی صداقتند

تنها خاطره ام یه عالمه دروغه!!! یه عالمه دروغ!!!‌

یه عالمه بی وفایی !!! یه عالمه بی صداقتی !!

امروز تیتر روزنامه رو میخوندم نوشته بود: مردم تشنه ی صداقتند!!!

راست میگه ... مردم تشنه ی صداقتن .. من هم جز مردم هستم !!!

چرا دنیا پر دروغ شده و همه فکر میکنن که دارن راست میگن و از خودشون راستگو تر وجود نداره !!!

دوست دارم که دوست داشته باشم وجودی رو که شایسته ی دوست داشتنه !! نه تشنه ی دوست داشتن !!

هنوز نیافتم !!!‌

افکار بد  و شیطانی ام همه از بین رفته !! جای همش رو دلسوزی و ترحم گرفته !!!‌

دیگه تنفری توم نیست

یه سوال :::برای  وابسته شدن و دوست داشتن کسی حتما باید رابطه ای بین ۲ نفر وجود داشته باشه !!!!

دارم روی این موضوع تحقیق میکنم !!!

  

 

خدایا دوستت دارم ..... من برگشتم بعد ۲ سال

سلام

سلام به تمامی دوستان قدیمی ام !!!‌سلام به همه ....سلا م سلام و باز هم ۱ سلام دیگه

خیلی دلم براتون و این محیط خوشگل تنگ شده بود!!!

یه وبلاگ دیگه باز کرده بودم ... حذفش کردم !!!‌اون وبلاگ رو باز کرده بودم که هیچ وقت حذف نکنم و یه خاطره ی شیرین برام باشه ولی حذفش کردم !!!!

اخه اون یه هدیه بود !!! میخواستم هدیه ام رو توی سطل اشغال بریزم ! دیدم تنها سطل اشغال این محیط حذفه!!!

امروز در زندگی ام به ۱ درس مهم رسیدم !!!!! شکر خدای بزرگ و این که هر چه قدر از خدا تشکر کنم باز هم کمه !!!!! خدایا دوستت دارم و خیلی ازت ممنونم !! به خاطر همه چیز همه و همه و همه چیز !!

به عدل الهی اعتماد دارم !! همه چیز درست میشه !! شاید مشکل ها همه با زمان حل شه !!! فقط از خدا میخوام که اون روز که عدالتش رو برقرار کرد من اون روز رو ببینم !!!

ولی شاید یک کمی بی خیالی هم خوب باشه !!! بی خیالی طی کن عزیزم که زندگی ۲ روزه !!

یه روز ی دلت برای این ۲ روز هم میسوزه!!

فقط امیدم به خداست !!!!‌

خدایا دوستت دارم !!!

راستی نمیخواید بازگشت من رو جشن بگیرید بالاخره بعد از نزدیک 2 سال برگشتم

تازه با کوله باری از تجربه !!!

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دوباره برگشتم

سلام ....سلام ...سلام

اصلا قرار نبود که امروز من برگردم ولی دیدم بیکارم تو خونه گفتم برم وبلاگم رو دوباره اپ کنم

علت این که نبودم امتحاناتم بود اخه من دیروز امتحان داشتم امتحان پیام نور!!! در عرض ۳ هفته باید کتابها رو میخوندم تا امتحان بدم

چون وقتم کم بود مجبور شد م کاملا از بینتون خارج شم!!!راستی کسی هست امتحان داده باشه!!!(خودش اعتراف کنه ....مگر نه مجبورم با شکنجه کاری کنم که اعتراف کنه )...برام دعا کنید که قبول شم

مامانم این قدر برام ناراحته میگه تو اخه تابستونت رو هم داری درس میخونی!!!!البته این رو تا دیروز میگفت ...دیروز بهم میگه برو با دوستات بگرد ...برید بیرون!!!!

از امروز تا اخر هفته ام فقط چون مامانم گفته برو بگرد کاملا پره!!!!

راستی پارسا هم رفته لبنان ....اخه من نمیدونم تو لبنان اون هم الان که جنگ هست چی کار داره ....تازه خیلی وقت هم هست که اپ نشده حتما اسیر جنگی شده !!!!! کم کم دارم براش نگران میشم ....

باران جونم هم مثل من تازگیها برگشته!!!

خلاصه دلم خیلی براتون تنگ شده بود !!!!خیلی دوستتون دارم