من متفاوتم یا بقیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز یک سر رفتم دانشگاه
میدونید تازگیها در مورد همه به نتیجه ای خلاف تفکراتم میرسم نمیدانم من متفاوتم یا بقیه
امروز به مریم هم همین رو گفتم فکر کنم من متفاوتم
میدونی امروز ۲ تا از بچه های دانشگاه را با هم دیدم اصلا فکر نمیکردم چنین ادمی باشه
بد جوری تو ذوق من و دوستام خورد فکر نکنید ازش خوشم میامد ها نه!!!!!!!!!فکر نمیکردم این جوری باشه خودش هم وقتی دید دیدیمش ۱ جوری شد میدونید بچه ی خوبیه از چی تعجب میکنم میدونی؟این که برای همه جانماز اب میکشه!!!!!!!!!!!!!!۱
البته پسر ها ناراحت نشن همشون سر و ته ۱ کرباسند ولی خب دیگه..............

فکر کنم من خیلی +++++++++++++می اندیشم نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی اخه دوستام هم مثل من هستند
اونا چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما هم نظرتان را بدید من اشتباه فکر میکنم یا اونا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته من مخالف جی اف  و  بی اف   نیستم ولی جلو ی در و داخل دانشگاه را مخالفم

نظرات 6 + ارسال نظر
مهناز دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:22 ب.ظ http://kariz.blogsky.com

سلام
آدم تو این دانشگاه چه چیزها که نمی بینه!
کاریز منتظرته.

سورنا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ب.ظ http://shabnegar.blogsky.com

ببخشید ولی فکر نمی کردم چنین آدمی باشه یعنی چی ؟ مگه جرم کرده که جلوی دانشگاه نباید بکنه؟ اصلا نفهمیدم .

مثل شقایق چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.mesleshaghayegh.blogsky.com

سلام...مرسی که سر زدی...زندگی رو خیلی قشنگ و ساده می بینی...این خیلی خوبه سعی کن حفظش کنی..موفق باشی

مهدیـ--ـــ--ــ~~~دفتر عشق جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:53 ق.ظ http://daftareshghe.blogsky.com/

سلام خوبی؟. خوش میگذره؟.... دفتر عشق. دفتر عاشقان. آپدیت شد. و باز منتظرم. یا حق........../کسی که راهی را با عشق میپیماید هرگز راه را تنها نپیموده است
.........

مهناز چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ب.ظ http://kariz.blogsky.com

دوستش میدارم

چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی

- شهر همه بیگانگی و عداوت است –

هنگامی که دستان مهربانش را به دست میگیرم

تنهایی غم انگیزش را درمیابم

اندوهش غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادیش

طلوع همه آفتابهاست

و صبحانه و نان گرم

و پنجره ای که صبحگاهان

به هوای پاک گشوده می شود

و طراوت شمعدانی ها در پاشویه حوض

چشمه ای ، پروانه ای و گلی کوجک

از شادی سرشارش میکند

و یاسی معصومانه از اندوهی گرانبارش ...



نخست دیر زمانی در وی نگریستم

چندان که چون نظر از وی بازگرفتم

در پیرامون من

همه چیزی به هیات او درآمده بود

آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریزی نیست ...
اینجا جشن داریم.جشن تولد .تولد یک دوست.یک دوست...
بهم سر میزنین؟

بارن چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ http://harfeaval.blogsky.com

سلام
فعلا که عشق بازیچه ای بیش نیست گرچه از قدیم گفتن عاشقی کار بازی نیست ای دل سر به باز اما امروز این شعر حرفی برا گفتن نداره
فقط میتونم بگم:
پرده را کنار بزنیم
پنجره را باز کنیم
به دشت بنگریم که بی مجنونی را فریاد می زند
.....................
.......
...
باران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد